تنهايي....
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
تنهايي....
نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391
بازدید : 760
نویسنده : اصغر بویه
منبع;وب تنهايي روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت آخر این قصه هجران بود و بس حسرت ورنج فراوان بود و بس یار ما را از جدایی غم نبود در غمش مجنون عاشق کم نبود بر سر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود با من دیوانه پیمان ساده بست ساده هم آن عهد و پیمان را شکست بی خبر پیمان یاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شکست آن کبوتر عاقبت از بند رست رفت و با دلداری دیگر عهدبست با که گویم او که هم خون من است خصم جان و تشنه ی خون من است بخت بد بین وصل او قسمت نشد این گدا مشمول آن رحمت نشد عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست با چنین یقدیر بد تدبیر نیست از غمش با دود و دم همدم شدم باده نوش غصه ی او منشدم آخر آتش زد دل دیوانه را سوخت بی پروا دل پروانه را عشق من از من گذشتی خوش گذر بعد از این حتی تو اسمم را نبر خاطراتم را بیرون کن ز سر دیشب از کف رفت فردا را نگر آخر این یکبار بشنو از من پند بر منو بر روزگارم دل مبند عاشقی را دیر فهمیدی چه سود عشق دیرین گسسته تار وپود گرچه آب رفته باز آید به رود

آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: تنهايي! , ,
:: برچسب‌ها: تنهايي ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: